ٍ۩ٍ۞ٍٍٍٍٍٍٍٍ۝عٍـٍـٍلٍـٍمٍـٍیٍ فٍـٍـٍنٍـٍاٍٍوٍرٍیٍٍ۩ٍ۞ٍٍٍ۝

تاریخچه دبیرستان فردوسی بندر خمیر
تاریخچه دبیرستان فردوسی بندر خمیر نخستين دبيرستان بندرخمير در سال 1343 با تنها يك اتاق افتتاح مي شود. تعداد دانش آموزان آن 20 نفر و در محل فعلي دبستان پروين اعتصامي قرار داشت.نخستين دبير و مدير آن آقاي زارع فر بودند.و در همان سال ها آقاي حاج محمد اسماعيل اديبي مسئولآموزش و پرورش خمير بودند. پس از چند سال رشته اقتصاد نيز با 30 دانش آموز به دبيرستان اضافه مي شود. پس از تغيير مكان زياد آن، سرانجام در سال 1378 به مكان كنوني آن انتقال يافت و هم اكنون با 300 دانش آموز و25 پرسنلاداري و آموزشي در حال فعاليت مي باشد اسامی معلمان و مدیران دبیرستان فردوسی مدیر مدرسه : اقای محمد حامدی فر معاون مدرسه شیفت ۱ : اقای محمد موسوی معاون مدرسه شیفت ۲ : اقای یعقوب کوشکی زاده معلم شیمی : اقای قائدی معلم فیزیک : اقای سعید شفیعی معلم ادبیات فارسی : اقای صادق زاده معلم زبان فارسی :اقای مشایخی معلم علوم زیست :اقای احمد بازماندگان معلم ریاضی :اقای بنی اسدی معلم ریاضی اول (الف) و معلم هندسه:اقای اشرفی معلم عربی : اقای ایوب امامی معلم دین و زندگی : اقای زیار معلم پرورشی : اقای قیطاس زاده معلم ورزش ۱ : اقای ادریس مهرورز معلم ورزش ۲ : اقای مهدی فولادی معلم برنامه ریزی و مشاوره : اقای محمد نور ساحلی زادگان معلم زبان انگلیسی : اقای واحدی معلم مطالعات اجتمایی : اقای صالح ملازاده سرایدار مدرسه : اقای ازاده اطلاعات معلمان دبیرستان فردوسی بندر خمیر سال ۱۳۸۸
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پیرمرد و دختر
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی . پیرمرد از دختر پرسید : - غمگینی؟ - نه . - مطمئنی ؟ - نه . - چرا گریه می کنی ؟ - دوستام منو دوست ندارن . - چرا ؟ - جون قشنگ نیستم . - قبلا اینو به تو گفتن ؟ - نه . - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم . - راست می گی ؟ - از ته قلبم آره دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد. چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

شیطان
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد.. در راه به مسجدودر دستانم دو جعبه دارم که خدا به من داده است. او گفت:غصه هایت را درون جعبه سیاه بگذار و شادی هایت را درون جعبه طلایی.به حرف خدا گوش کردم.شادی ها و غصه هایم را درون جعبه ها گذاشتم. جعبه طلایی روز به روز سنگین تر می شد و جعبه سیاه روز به روز سبک تر. از روی کنجکاوی جعبه سیاه را باز کردم تا علت را دریابم.دیدم که ته جعبه سوراخ است و غصه هایم از آن بیرون می ریزد.سوراخ جعبه را به خدانشان دادم و گفتم:در شگفتم که غصه های من کجا هستند؟خدا با لبخندی دلنشین گفت:ای بنده من!همه آنها نزدمن٬ اینجا هستند. پرسیدم پروردگارا!چرا این جعبه ها را به من دادی؟چرا ته جعبه سیاه سوراخ بود ؟گفت:ای بنده من!جعبه طلایی را به تو دادم تا نعمت های خود را بشماری و جعبه سیاه را برایاینکه غم هایت را دور بریزی...
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

پیرزن زرنگ
یک روز خانم مسنی با یک کیف پر از پول به یکی از شعب بزرگترین بانک کانادا مراجعه نمود و حسابی با موجودی ۱ میلیون دلار افتتاح کرد . سپسبه رئیس شعبه گفت به دلایلی مایل است شخصاً مدیر عامل آن بانک را ملاقات کند و طبیعتاً به خاطر مبلغ هنگفتی که سپرده گذاری کرده بود ، تقاضی او مورد پذیرش قرار گرفت …. قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد . پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزیبانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد . مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عاملبا کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش چیست یا به تازگی به شما ارث رسیده است . زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام . پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید ! مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسیدمثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد ۲۰ هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است . مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد . روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت . پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به درآورد . مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندیکه بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد . وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی وآشفته حال شد . مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد . پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند !
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: شنبه 10 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

ماجرای لحظاتی تا مرگ....
حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحالمیشم بتونم کمکتون کنم گفت: دارم میمیرم گفتم: یعنی چی؟ گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد. گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟ فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟ گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرمخیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن، تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم، خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرونمثل همه شروع به کار کردم، اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت، خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم ماشین عروس که میدیدم از ته دل شادمیشدم و دعا میکردم گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنمکمک میکردم مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟ گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟ گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!! یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟ گفت: بیمار نیستم! هم کفرم داشت در میومد وهم ازتعجبداشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟ گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

داستان 4دانشجو برترین ها
داستان طنز ۴ داشنجو برترین ها: چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی وخوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند. روز امتحان به فکر چاره افتادند وحقه ای سوارکردند به این صورت کهسر و رو شون رو کثیف کردند ومقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودندویک راست به پیش استاد رفتند. مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند: که دیشب به یک مراسم عروسی خارج ازشهر رفته بودندو در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچرمیشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش واین بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفرازطرف استاد برگزار بشه، آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتمادبه نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند استاد عنوان می کنه بدلیل خاص بودنو خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن که آنها به خاطر داشتن وقت کافی وآمادگی لازم باکمال میل قبول می کنند. امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود: ۱ ) نام و نام خانوادگی؟ ۲ نمره ۲ ) کدام لاستیک پنچر شده بود؟ ۱۸ نمره الف) لاستیک سمت راست جلو ب) لاستیک سمت چپ جلو ج) لاستیک سمت راست عقب د) لاستیک سمت چپ عقب
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زنان باهوش یا مردان باهوش؟؟
داستان شماره73:زنان باهوش یا مردان باهوش؟؟ روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش توی جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است. قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم. زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : متشکرم ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست ؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت ۱۰ برابر آن را میگیرد. زن بعد از کمی فکر گفت : اشکال ندارد ! زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود ! قورباغه اخطارداد که شما متوجه هستی که با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟ زن جواب داد : اشکالی ندارد ، من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند ! و او زیباترین زن جهان شد ! برای آرزوی دوم خود ، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد ! قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او ۱۰ برابر از تو ثروتمندتر می شود. زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه اودارد مال من است !!! و او ثروتمندترین زن جهان شد ! سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد : من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم !!!
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

رستورانی که ابتکار به خرج داد
داستان شماره75:رستورانی که ابتکار به خرج داد یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود : شما در این مکان غذا میل بفرمایید ، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد !!! راننده ای با خواندناین تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارشداد و نوش جان کرد ! بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود ، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش سبز شده است !!! با تعجب گفت : مگر شما ننوشته اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت ؟ خدمتگزار با لبخند جواب داد : چرا قربان ، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ، ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست!!!
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سوغاتی چی میخوای عزیزم؟
داستان شماره77:سوغتی چی میخوای عزیزم؟؟ روزی روزگاری یک زن قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه… شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه… زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟ مرد می خنده و میگه : “یه دختر ایتالیایی” زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره … دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده ، مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه : خب عزیزم مسافرت خوش گذشت؟ زن : ممنون ، عالی بود! مرد می پرسه : خب سوغاتی من چی شد؟ زن : کدوم سوغاتی؟ مرد : همونی که ازت خواسته بودم… دختر ایتالیایی!! زن جواب میده: آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم! حالا باید ۹ ماه صبر کنم تا ببینم پسر میشه یا دختر؟ نتیجه گیری مهم این داستان : هیچ وقت سعی نکن که یک زن رو تحریک کنی! اون ها به طرز وحشتناکی باهوش هستند!!!
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

دختر 22ساله ای که با لباس عروسیش خودکشی میکند
دختر 22 ساله در لباس عروس بعد از شنیدن جواب رد از مردی که 4 سال نامزدش بود تصمیم به خودکشی در لباس عروس گرفت. به همین دلیل وی که ساکن استان جیلین است سعی کرد خود را از طبقه هفتم ساختمان به پایین پرتاب کند که در لحظه آخر توسط یکی از مقامات محلی بنام گوژونگفان نجات داده شد.
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مرد کهنسال عراقی که بازم دنبال زن میگردد
مرد کهنسال عراقی با 10 فرزند و 250 نوه و نتیجه به دنبال سومین شریک زندگی خود است. خِلِوی خلخال 125 سال سن دارد و تا کنون دو بار ازدواج کرده است که نتیجه آن 10 فرزند و 250 نوه و نتیجه است. وی با تشکیل چنین خانواده گسترده ای متشکل از فرزندان و نوه ها توانسته است یک روستای کامل را به وجود بیاورد. وی عاشق نوشیدن شیر است و به هیچ وجه چای نمی نوشد. شاکرعواد خبرنگار این شبکه در گزارشی با اشاره به این که خلخال در شمال استان المثنی زندگی می کند، افزود: وی می گوید در صورتی که سومین شریک زندگی خود را پیدا کند، حاضر است بار دیگر ازدواج کند. وی حافظه ای قوی دارد و بسیاری از حوادث گذشته عراق را به خاطر می آورد. خلوی خلخال در جنگ با انگلیسی ها در زمان انقلاب سال بیست میلادی شرکت داشته و زخمی نیز شده است و هنوز تجهیزات نظامی خود را که با آنها در جنگ شرکت کرده نگاه داشته است.
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عجیب ترین مسابقات
حس رقابتی که در درون همه ما انسانها وجود دارد باعث شکوفا شدن و پروراندن کودک درونمان می شود. در مسابقات دو حالت بیشتر وجود ندارد؛ برد یا باخت. انسان ها بسیار به رقابت علاقه دارند. همین علاقه به رقابت باعث کشف بسیاری از بازی های جالب و خنده دار از گذشته تا به امروز شده است. مسابقات Redneck هر ساله در ماه ژولای؛ در شرق دوبلین، مسابقه جالبی برگزار می شود که اسم آن Redneck است. بلعیدن سیگار، پرتاب کاسه توالت، افتادن در گودال گل، داشتن بلندترین مو و پرت کردن سپر ماشین به یکدیگر از جمله بازی هایی هستند که در این مسابقه انجام می شوند. جالب ترین بازی که در این رقابت انجام می شود، پرت کردن همدیگر در گودال گل است. به نظر خیلی بازی جالبی است. مگه نه؟
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کشف 17 اهرم مصر
مطالب شگفت انگیز در مورد اهرام مصر گروهی از باستان شناس موفق شدند با استفاده از تصاویر ماهواره های در طیف مادون قرمز ۱۷ هرم گمشده در مصر را کشف کنند.به گزارش خبرگزاری مهر، باستان شناسان دانشگاه آلاباما با استفاده از تصاویر مادون قرمز ماهواره ای موفق شدند ۱۷ هرم گمشده در مصر را کشف کنند. همچنین با استفاده از این تصاویر مادون قرمز بیش از هزار قبر و ۳ هزار خانه در زیر زمین شناسایی شد کاوشهای اولیه، بعضی از این یافته های ماهواره ای از جمله وجود دو هرم را تائید می کند. سارا پارکاک، مصرشناس آمریکایی و سرپرست این تیم تحقیقاتی در این خصوص توضیح داد: “ما به مدت بیش از یکسال به شدت این تحقیقات را انجام دادیم. وقتی من ساختمانها را دیدیم گفتم: آها! و چند قدمی به عقب رفتم و به تمام آن چیزی که کشف کرده بودیم نگاه کردم. نمی توانستم باور کنم که ما توانسته ایم این تعداد سایت باستانی را زیر مصر پیدا کنیم.” وی افزود: “حفاری یک هرم رویای تمام باستان شناسان است.” این تیم به منظور دستیابی به این نتایج، تصاویری را که ماهواره های ناسا از مدار ۷۰۰ کیلومتری بالای زمین با دوربینهای پر قدرتی که می توانند اجسام نقطه ای با قطر کمتر از ۱ میلیمتر را از بالای سطح زمین شناسایی کنند بررسی کردند. براساس گزارش بی. بی. سی، در تصویربرداری مادون قرمز مواد مختلف زیر سطح زمین با نورهای متفاوتی می درخشند و به همین دلیل شناسایی ساختمانهای مدفون شده در زیر زمین با استفاده از این تصاویر امکانپذیر است. بسیاری از این ساختمانها قدمت ۳ هزار ساله دارند
نویسنده: ΌςмДП ׀ تاریخ: یک شنبه 4 تير 1391برچسب:علمی , اهرم مص, شکفتی طبیعت,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

درباره وبلاگ

سلام دوستان عزیزم به وبلاگ خودتون خوش اومدید امید وارد استفاده کافی ببرید و اینکه وبلاگ هرمشکلی یا اشکالی داره تو نظر برام بزارید ممنون میشم


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , patoo.13.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM